پنجشنبه ۵ بهمن ۹۱
دانه دانه نخ های دور دوزی رو بالشتی سفید را بیرون می کشیدم و فکر می کردم که "وقتی عشق ، بوی خودخواهی بگیرد ،
وقتی عشق ، برایت ترس از دست دادن باشد ،
وقتی عشق،نه به خاطر خاصیت ، که به خاطر عادت یا خودخواهی در وجودت ریشه کند،
آن وقت است که باید تاوانش را بدهی!"
تاوان این مدل دوست داشتن های ماشینی بازاری، دادنی هم هست!!!
در هر شرایطی که باشی هم،
وقتی پای این مدل دوست داشتنت وسط باشد
از ترس" روزی از دست دادن" هم که باشد
خودت تاوان می دهی!
خواسته یا نا خواسته.
راضی می شوی که هر کاری را در هر شرایطی فقط به خاطر ترس یا هر چیز دیگری به غیر از" عشق"
انجام دهی!
همین است که عشق هایمان هم دیگر عشق نیست...
و
همین می شود که دنیایمان دیگر جایی برای نفس عمیق کشیدن نیست...